کودک شیشه پاک کن
میان ماشین ها می چرخید....
با دستمالی چرکی
به بهانه ی پاک کردن شيشه ها؛
اما هيچ کس او را نمي ديد...
هيچ کس سکه ای به کاسه اش نمی انداخت...
يک روز راننده اتوبوس بي حواسی جانش را گرفت...
و خيابان به ناگهان کفاره باران شد از اسکناس های بی حاصل ..!!
"چه تلخ است فقر"
نظرات شما عزیزان: